جدول جو
جدول جو

معنی میان بالان - جستجوی لغت در جدول جو

میان بالان(یامْ بُ)
دهی است از دهستان بشاریات بخش آبیک شهرستان قزوین، واقع در 9هزارگزی راه عمومی با 251 تن جمعیت. آب آن از قنات و راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از میان بالا
تصویر میان بالا
کسی که قدش نه کوتاه باشد نه بلند، میان قد
فرهنگ فارسی عمید
(یامْ)
مرد متوسطقامت. (آنندراج). نه بلند و نه کوتاه. (ناظم الاطباء). میانه بالا. میانه قد. آنکه قدش نه بلند باشد نه کوتاه. متوسطقامت. (از یادداشت مؤلف). نه بلند و نه کوتاه. (ناظم الاطباء). ربعه. که قدی متوسط نه بلند و نه کوتاه دارد. که قامتی باندام دارد نه درازی دراز و نه کوتاهی کوتاه. (از یادداشت مؤلف). و رجوع به میانه بالا شود
لغت نامه دهخدا
(نِ)
دهی از دهستان اردمه است که دربخش طرقبۀ شهرستان مشهد واقع است و 1130 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان آورزمان شهرستان ملایر، واقع در 33 هزارگزی باختر شهر ملایر با 426 تن سکنه، آب آن از قنات و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان دینور بخش صحنۀ شهرستان کرمانشاهان، واقع در 22هزارگزی شمال باختری صحنه با 300 تن سکنه، آب آن از رودخانه و راه آن ماشین رو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(یامْ)
دزی ج 1 ص 23، رجوع به آسمانجون شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
ربعه. مربوع. (دهار). با بالایی نه بلند و نه کوتاه. میانه قامت. میان بالا. معتدل القامه. با قدی موزون و معتدل. متوسطالقامه (آدمی). که بالایی نه بسیار کوتاه و نه بسیار بلند دارد. آنکه قدی متوسط دارد نه دراز و نه کوتاه. (یادداشت مؤلف) : مردی بود مأمون به گونه اسمر و میانه بالا. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان سگونداست که در بخش زاغۀ شهرستان خرم آباد واقع است و 400 تن سکنه دارد که از طایفۀ سگوند هستند و زمستانهابه قشلاق می روند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از میان بالا
تصویر میان بالا
کسی که قدش نه کوتاه باشد نه بلند میان قد متوسط القامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میانه بالا
تصویر میانه بالا
کسی که قدش نه کوتاه باشد نه بلند میان قد متوسط القامه
فرهنگ لغت هوشیار
متوسطالقامه، کوتاه قامت
متضاد: بلندبالا
فرهنگ واژه مترادف متضاد